طرح هاي فرش ايراني از كجا آمده اند ؟

در اين وبلاگ، آموزش هايي براي آشنايي با فرش و مفاهيم آن، انواع فرش دستباف و ماشيني، فرش هاي 1500 شانه و ديگر فرش ها مثل فرش 700 شانه و فرش 1200 شانه بيان مي كنم.

طرح هاي فرش ايراني از كجا آمده اند ؟

۱۵۳ بازديد

طرح هاي فرش ايراني از كجا آمده اند

بدون ترديد ريشه يابي و بررسي دلايل تولد و گسترش و حتي تغييرات طرح هاي فرش ايران ، چه از نظر فرم بندي و چه از نظر ريز نقشها و نگاره ها بهترين راه براي طبقه بندي و همچنين نام گذاري تمامي طرح هاي فرش است .

در اين راستا تاكنون مطالعات معدودي توسط كارشناسان مختلف اعم از ايراني و غير ايراني انجام يافته ، اما به دلايلي برخي از اين مطالعات از نتايج قابل قبولي برخوردار نبوده اند . عمده ي اين مطالعات نيز توسط افراد غير ايراني انجام يافته كه اصولا با فرهنگ و تاريخ ايران زمين آشنايي چنداني ندارند و لذا نتايج مطالعات آنها در بسياري موارد به خطا رفته است .

آيا فرش ايراني منشا تركي دارد؟

عده اي از محققان كه از دنباله روان نظريه منشاً تركي و كلاً غير ايراني فرش هستند، در اين راه به مطالعات و استنتاجاتي دست زده اند كه به تمامي هويت واقعي طرح هاي فرش ايران را سراسر مخدوش مي سازد . چند سالي است كه در مورد زادگان طرح هاي فرش اظهار نظرهاي عجيب ديگري نيز شنيده مي شود . اكثر نظرات متوجه دو ايده اصلي است يكي به نظريه «شرق به غرب » معروف است كه بر آن اساس الفباي اوليه طراحي به وسيله ي تركمن هاي آسياي مركزي به زنان ايران ، آناتولي و قفقاز انتقال يافته است . عقيده ي دوم در جهت مخالف نظريه ي اول است .

بر اساس نظريه «غرب به شرق » ، طرح ها از آناتولي سرچشمه گرفته و به سرعت در سراسر شرق گسترش يافته اند . بر اين اساس حتي گروهي از محققان كه طرفدار نظريه ي منشاً تركي فرش هستند ، در اصل و منشاأ تركي نقوش فرش ايران و ساير دستباف ها نظير گليم به مطالعات خاصي دست زده اند . آنها شروع مطالعات خود را از آثار دوران هاي بسيار دور انتخاب كرده اند تا به اصطلاح هيچ خدشه اي بر نظرات آنان وارد نگردد .

يكي از اين آثار ما قبل تاريخ مربوط به قرن نو سنگي در منطقه ي «شتل هويوگ» تركيه واقع در جنوب قونيه است و طرفداران منشأ تركي فرش بر روي اين آثار بسيار كار نموده اند . يك گروه كاملا مجهز ، متشكل از باستان شناس ، فرش شناس ، پژوهشگران و استادان دانشگاه به سرپرستي جيمز ملارت در مورد آثار مذكور مدتها مطالعه كردند و نتايج دستاورد خود را به طور مفصل در چهار جلد كتاب منشر ساختند و در نهايت تركيه را گهواره ي فرش بافي ناميدند و سر منشا بسياري از نقوش را نيز به آن مرتبط نمودند و حتي «شتل هويوگ » را اولين مركز فرش بافي در تركيه معرفي نمودند.

در اين ميان حتي اشاره اي به ايران نگرديد و نويسندگان كتب مذكور براي بسياري از موارد دلايل پيش پا افتاده اي را بيان نمودند . به عنوان مثال براي اثبات منشا تركي دستبافها كلمه گليم را بررسي نمودند . ميدانيم كه تركها به گليم «كيليم » مي گويند . آنان اين واژه را در ادبيات خود پي گرفتند و چون ادبيات ترك د راين مورد خالي بود از ادبيات فارسي كمك گرفتند . آنان به شعر فردوسي و ديگر شاعران عصر غزنوي استناد كردند و استنباط نمودند كه منظور اين شاعران از گليم ، كيليم بوده است و در نتيجه ريشه ي اين لغت تركي است و بنابراين اصل و منشا اين دستباف نيز تركيه بوده است . اما مهمترين از آن اينكه نقوش ديوار هاي شتل هويوگ را به نحوي رندانه باز سازي كردند و شباهت هايي تحميلي ميان آن نقوش و گليم هاي امروزي تركيه ) به دست داده اند و نتايج مطلوب خود را به دست آورده اند .

آيا فرش شناسان غربي درباره فرش ايراني به نتايج درستي رسيده اند؟

به طور كلي تا قبل از دهه ي هشتاد و شايد هم دهه ي 70 ميلادي علاقه زيادي به بررسي منشا طرح ها وجود نداشت و اغلب مطالعات انجام شده سابقه اي بيشتر از صدر اسلام را در بر نمي گيرد و بسياري نيز بر اين عقيده اند كه منشا همه ي طرح ها را بايد از زمان اسلام مورد بررسي قرار داد و عبارت هنر اسلامي را معرفي مي كنند . تنها در طي 20 سال گذشته است كه برخي از فرش شناسان با مطالعات خود به نتايج ديگري دست يافته اند . دكتر سيروس پرهام در مقاله اي انتقاد گونه چنين به تجربه و تحليل عملكرد غربيان پرداخته است .

« جهد شتابزده ي بيشترين فرش شناسان باختري در رمزگشايي نقشهاي قالي ايراني و گشودن طلسم تركيب خطوط در هم پيچيده ي اسليمي و ختايي ( كه به ظاهر از هر گونه معنا و مفهوم تهي است و به گفته ي هاكسي « زندگي چون طرح و نقش قالي ايراني است : زيبا ، ولي بي معني »)، قصه اي است دراز كه به چند دليل عمده تاكنون راه به جايي نبرده و جز يكي دو تن همه در اين راه پر پيچ و خم به بيراهه افتاده اند .

اساسي ترين علت ناكامي ، بيگانگي اكثريت عظيم فرش شناسان غربي است از تمدن و فرهنگ ايراني كه نقوش قالي نيز چون ديگر هنر ها ، در طول سده ها و بسا كه هزار ها ، از تار و پود پيدا و نهاني همين تمدن و فرهنگ پديد آمده است . تلاش در سنجيدن و باز نمودن نقشمايه هاي نگارين ناآشنا با ساده انديشي آغاز گشت كه از جهتي زاده ي اعتقاد به برتري تمدن و جهان نگري غرب بود .

از پس اين پندار ، كليد هاي رمز قالي شرقي به جاي آنكه در ژرفناي تمدن كهن خاور زمين جستجو گردد در لا به لاي انديشه هاي نو يافته ي باختري كاويده شد . پژوهش در سير تحولي نماد پردازي مغرب زمين ، جايگزين كند و كاو در انديشه هاي رمزي و نمادي و اساطيري مشرق زمين گرديد و نمادهاي شرقي به قياس مفاهيم نمادي غربي به سنجش در آمد .

چنين بود كه نقشمايه ي بيد مجنون ، كه در نزد بيشتر مردم غرب «بيدگريان» خوانده مي شود ، نقشمايه اي پنداشته شد مالامال غم و اندوه و قاليهايي را كه اين نقشمايه بر آن بود « فرش عزا » خواندند كه براي پوشش قبر و مراسم سوگواري بافته شده است ! هم در اين مرحله ي آغازي بود كه نگاره هاي سه گوش سر و گردن تجريد يافته ي جانوران ، «كليد يوناني » و «قلاب » نام گرفت و نقشمايه ي چهار بازويي ميانه ي ترنج هاي قاليهاي فارس «خرچنگ»و «رتيل» پنداشته گشت !

آيا نقوش فرش ايراني از ديگر كشورهاي مشرق زمين مي آيد؟

مرحله دوم كند و كاو را پژوهندگاني آغاز نهاده اند كه سرانجام در يافته بودند كه كليد رمز نقشمايه هاي شرق را نمي توان در فضاي فرهنگ غرب جستجو كرد . اما به مصداق حكايت ملانصرالدين كه كليد خانه اش را در جاي تاريك كوچه گم مي كند وليكن در گوشه ي روشن دنبال آن مي گردد « چون روشنتر است » اينان نيز راه نزديكتر و آسانتر و روشنتر را پيش گرفتند و آسياي صغير و سپس آسياي ميانه را نه همان خواستگاه قاليبافي كه مهد نقش مايه هاي قالي بافي پيش از روزگار صفويان بر شمرده اند . ( اصحاب پان توركيسم البته در اين ميان دستي داشته اند ) .

مرحله سوم هنگامي اغاز گشت كه تني چند پژوهش ژرفتر و گسترده تر در فرهنگ مشرق زمين را واجب دانستند تا به اصل و منشأ اين نقوش معمايي نزديكتر شوند . چون سرزمين هند به سابقه استعمارگري اروپائيان به غرب نزديكتر بود و آشناتر ، ابتدا شبه قاره هند را در نور ديدند و به وجد آمدند و در سير و سفر سر مستانه چندان دور رفتند كه به چين و آئين بودا هم رسيدند ، بسياري طرح و نقش ها كه هنرمندان و صنعت گران ايراني به روزگار سلاطين مسلمان كشمير در طول سده ي نهم هجري و سپس به همراه همايون پادشاه گوركاني در نيمه هاي سده ي دهم به هند برده و ترويج كرده بودند ، مغولي خوانده شد و دست پرورده ي پادشاهان گوركاني .

اما مرحله چهارم « طلسم گشايي » در فضاي پژوهشي خاصي بنيان گرفت كه به واقعيت هاي تاريخي نزديكتر بود ، چون تكيه بر پژوهش هاي گسترده اسلامي داشت . از آنجا كه جز قالي پازيريك ، هخامنشي ، تمامي نمونه هاي به دسترس افتاده ، پس از اسلام بافته شده بود ، همگي طرح و نقش هاي قالي بافي در پرتو انديشه هاي و تعاليم اسلامي به بوته سنجش نهاده شد . دست آورد پژوهشي اين مرحله بسيار پر بار بود ، و ليكن آن عيب را داشت كه همه چيز را در تاريخ پس از اسلام مي جست ، تو گفتي كه قالي بافي پس از اسلام پديدار گشته و پيش از آن هيچ نبوده است .

نويسنده در ادامه اضافه مي نمايد كه ترتيب اين مراحل چهار گانه بنا بر تقدم زماني نيست و گاه دو يا سه مرحله همزمان تحقق يافته و مرحله آغازي نيز از اوايل سده ي مسيحي حاضر تا به امروز در محافل و نشريه هايي همچنان بر دوام مانده است .»

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.